الا الی الله تصیر الامور
همگان ، درجوش و خروش
درنوش و کوش
ولی آرامند در چشمان بی خبر!
همگان ، مدهوش و حیران و مستند
لاله وار در رقصند.
صدای صور بگوش !
دمادم فراخوان نفوس است ووحوش.
از زاد روز ازل.
به هر سو که می جهی
این سیل خروشان به مقصد میرود.
این رنگین کمان
یک رنگ میشود .
صدای اذان بگوش !
دراین مجلس بزم
همه جمعند ، همه شادند
همه درخروش .
دانه ، دانه
نفس در نفس
درنمازند
لیک در چشمان بی خبران آرامند !
تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/3/26 | 11:31 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
دختری از بابایش بپرسید ؟
چه لباسی بپوشم
گفت : لباسی بپوش که بپوشاند و برویاند و برهاند .
-----------------------------------------------------
بپوشاند (پوشش کامل )
برویاند( رشد شخصیت و تعالی روح )
برهاند ( رهایی از تیرنگاه نامحرمان )
ازکلمات قصار خودم
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/3/4 | 2:53 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
این شعر را درمورد این پدیده گردوغبار که چندسالی است گریبانگیر ما شده گفتم .
نای هوا تنگ است !
خاک داغدیده ،
تفیده ، زیرباران آتش
به تظلم برخاست .
ودرنبود آب
گیسوان پریش و
از زخم و ریش
بربالهای باد
می تکاند جامه ودستار
وآسمان !
می بارید خاک ، خاک!
برمردمی بی باک !
آسمان دارد افسرده میهمان
ذره هایی گردان
بازیچه ی هیجان
ازناهنجاری انسان !
نای هوا تنگ است !
ورکود بیدرنگ ،
دارد هجومی ناجوانمردانه
براین مردم بی باک
واسطوره افلاک
اینبار به امداد نشسته
چشمان ، خون و آتش دیده
شهری لاله گون
غنچه هایی واژگون
دروازه هایی پر مهر
از آئین سلمان
ندیده چشمان غمبارت را !؟
نشنیده فریاد سکوتت را !؟
انکه
آبت را
نازت را گرفت !
آن وارث لاله هایت
بی هیچ دردو رنج زخمهایت !
نای هوا تنگ است !
وشهری پراز سکوت چشم براه است .
تقدیم به همشهریهای عزیزم ابادان وخرمشهر
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/3/4 | 1:32 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
چشم درچشم ، نفس درنفس
همه روزم ، هیچ جیز جز ترا نمیبینم
من کورم به همه چیز
آنچنان که ضربان قلبم با نفسهایت آهنگین است .
نمیشکفد غنچه ای ، اگر آفتابت نتابد
وآسمون دلم میبارد اگر نگاهت غمگین است .
ای آسمان !
کنون که به همسایگیت نشسته ام
بامن مهربان باش و بخند
ورنگ لاجوردیت را بنما
که اگر صفایی دراین بوستان است از دوستانست .
خرده مگیر برمن که به تمنایت نشستم
وبنگر به چشمهایم که زحسنت لبریز است و
ازبارقه دلفریبت ، مریض است .
آنگاه دل نگهدار
ومشو همچو من
غمگین و بیمار
وشاید از سادگیم با تو بیمناکم
* * *
نمیخواهم روزی راکه بفهم
این ناز وکرشمه ، پوزخندی به این سادگیها بود
من هوای ترا دارم
که مبادا بشکند بغض گلویت
وغم ازهرسو بریزد به سر ورویت
وبازکند دهان
زخم کهنه ، آنچه دارد درنهان
من هوای ترا دارم
اگرچه به چشمت نمی ارزد این تمنا
من هوای ترا دارم .
تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 91/2/24 | 8:42 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
همه سان شب و راز و پرده
ماه وغروب و دریایی بیکران
پرندگان ، در غروبی سرد به نظاره نشستند
ودلمردگان عالم را تسلی میدهند
کس نبود که از اشک لبخندی بسراید
واز بهت سیاه غم ، افسار را برباید
زوزه ی باد همیشه تنهاییهامان را قلقلک میداد
وای ازجیک جیک جوجه ها
دراین غروب سرد.
تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/2/14 | 10:58 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
بیانات مقام معظم رهبری : 92/8/12
بنده هم اوّلِ امسال در مشهد مقدّس در سخنرانى گفتم [که] مذاکره در موضوعات خاص اشکالى ندارد؛ منتها گفتم من اعتماد ندارم، خوشبین نیستم به مذاکره، لکن میخواهند مذاکره کنند، بکنند؛ ما هم به اذنالله ضررى نمیکنیم.
روحانی : گفتگوی تلویزیونی
*باید در دنیای سیاست واقع بین باشیم
روحانی با تأکید براینکه خوشبینی در دنیای سیاست یا بدبینی خیلی معنا ندارد و باید واقعبین باشیم، افزود: با شناختی که از دنیا و مسئله دارم بدبین نیستم
تاریخ : جمعه 93/2/12 | 2:7 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
مانور اشرافی گری حرام است چون تعلیم دهنده اشرافیگری به جامعه است/ مسئولان باید از برخی شهوات حلال هم بگذرند
گروه سیاسی - رجانیوز: حواشی بوجود آمده درباره ضیافت اشرافی هفته گذشته همسر رییس جمهور در کاخ سعد آباد اگرچه تا کنون مورد توجیه و انکار های نصف و نیمه برخی دولتی ها قرار گرفته است اما این مساله تنها یک اتفاق ساده و زودگذر نبود، بلکه ریشه در یک نوع فرهنگ و سبک خاص مدیریتی دارد که پیش از این در سالهای 68 تا 76 که دولت سازندگی بر مصدر امور بود، تکرار شده بود.
به گزارش رجانیوز، در همین رابطه توجه به بیانات رهبر معظم انقلاب طی این سالها به خوبی نشان می دهد که یکی از دغدغه های اصلی معظم له در سالهای بعد از جنگ، بازگشت مسئولان به منش اشرافی و سبک مدیریت پر خرج و توام با اسراف بوده است. هر چند هشدارهای ایشان در این باره تنها به 8 سال ریاست جمهوری هاشمی محدود نمی شود و بعد از آن نیز همواره نسبت به این معضل اساسی هشدار داده اند. از این رو رجانیوز ضمن بازخوانی اهم فرمایشات رهبر انقلاب در این باره، بار دیگر بر ریشه های اصلی اتفاق هفته گذشته در کاخ سعد آباد تاکید دارد؛ «ارتجاع به سبک مدیریتی اشرافی و پرخرجی» که یک بار آزمون خود را در دوره سازندگی پس داده است: مسئولان باید از خیلی از شهوات حلال هم بگذرند/ فرق ما با اشراف فقط نباید به ریش مان باشد «شما چگونه مىخواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتیم، به فکر زندگى شخصى خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیتالمال هیچ حدى براى خودمان قایل نشدیم - مگر حدى که دردسر قضایى درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقى مىماند؟ مگر مردم کورند؟ ... آقایان! مگر مردم نمىبینند که ما چگونه زندگى مىکنیم؟ آن وقتى که جوان حزباللهى ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه مىرفت و به او مىگفتند که چهقدر حقوق مىخواهى، مىگفت این حرفها چیست، مگر من براى حقوق آمدهام؟ اصرار مىکردند که بالاخره زندگى خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزى بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسى وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولى این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههاى ما اتفاق افتاد؛ ... برادران! من و شما داریم از آن ذخیره مىخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمىشود ما در زندگى مادّى مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمى که خیلی شان از اولیات زندگى محرومند. در این راه، از خیلى چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمىگویم مثل پیامبر باشیم، نمىگویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که مىخواند، تنش مىلرزد. امیرالمؤمنینى که زهدش در زندگى و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را مىدانند، دربارهى پیامبر مىگوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»(16)؛ دنیا را تحقیر کرد - یعنى همین لذایذ و بهرهمندیها و برخورداریهاى دنیا را کوچک کرد - به آنها توهین کرد و سبکشان نمود. در قُبا براى پیامبر آب آوردند و چیزى هم مثل عسل قاطى آن کردند. پیامبر فرمود: من این را حرام نمىکنم، اما نمىخورم. این دو، دو چیز است؛ یا آب یا عسل. آن را از ما نخواستهاند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما مىتوانیم آنطور زندگى بکنیم؟ پیداست که آن نفس قدسى ملکوتى، یک چیز دیگر است. ... من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکى از شماها معلم بود، یکى دانشجو بود، یکى طلبه بود، یکى منبرى بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم، مثل خانهى اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولى ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافى است؟! نه، ما هم مترفین مىشویم. واللَّه در جامعهى اسلامى هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیهى شریفهى «و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها»(17) بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش مىآورد. اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است. مخارج سنگین دولت منجر به این مىشود که مثلاً در فلان بخش سوبسید را بردارند. این، سیاست درست و متین و منطقى هم است؛ شکى در آن نیست، باید هم انجام بگیرد، چارهیى هم نیست، روى مردم هم فشار مىآید؛ اما این مخارج را منصفانه قرار بدهیم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چیزى اضافه نکنیم. اگر مبلغى از مخارج دولت، عبارت از تغییر دکوراسیون اتاق مدیر کل و معاون وزیر و وزیر و فلان مسؤول قضایى و فلان مسؤول در بخشهاى گوناگون دیگر باشد، این جرم و خطاست. اگر یکى از مخارج دولت این باشد که فلان تعداد ماشین جدید بیاوریم و بین دستگاهها تقسیم بکنیم، ما حق نداریم این را جزو مخارج دولت حساب کنیم و به حساب آن از سوبسید مردم بزنیم. نه، این خلاف است. براى این کارها حد بگذارید. دستگاهها باید بخشنامه کنند و در مورد این تغییر دکوراسیونها و تغییر خانهها و خرجهاى اضافى حدى معین بکنند. من نمىگویم مثل بعضى از تندروها باشیم که مىگویند در مسجد بنشینیم و وزارت کنیم؛ نه، در مسجد نمىشود. وزارت کردن، یک ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادى مسؤول و یک مقدار هم بالاخره امکانات براى زندگى آن آقایى که مىخواهد خدمت بکند، مىخواهد؛ اما باید در حدى باشد. گاهى از جاهایى گزارشهاى نومیدکنندهیى مىرسد و در برخى موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانیش مىنشیند؛ رعایت کنید. سؤال مىکنیم که چرا ماشین لوکس و نو و مدل بالا؟ مىگویند که اشکال امنیتى داریم! چه اشکال امنیتى؟! آقایان مسؤول در شوراى امنیت کشور یا جاهاى دیگر، بنشینند معین کنند و مسأله را در جایى ببُرند؛ من هم اگر باید دخالت کنم، بگویید در جایى دخالت کنم. این چه وضعى است که همینطور بىحساب و کتاب جلوى هر وزارتخانه و ادارهیى، دهها ماشین به رنگهاى گوناگون متعلق به مسؤولانِ آنجا به چشم مىخورد؟! چه کسى چنین چیزى را گفته است؟ ... من الان اعلام مىکنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتى که آقایان امکانات شخصى دارند، حق ندارند از امکانات دولتى استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتى یعنى چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمىگرفتم که مرتب ملاحظهى جهات امنیتى را توصیه مىکنند، بنده با ماشین پیکان بیرون مىآمدم. به حد ضرورت اکتفا کنید و اندازه نگه دارید؛ اینها ما را از مردم دور مىکند، روحانیون را از مردم دور مىکند. روحانیون، به تقوا و ورع و بىاعتنایى به دنیا در چشمها شیرین شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنیا، نمىشود در چشمها شیرین ماند. مردم رودربایستى ندارند؛ خدا هم با کسى رودربایستى ندارد. ... مگر خدا با من و شما قوم و خویشى دارد؟ مگر خدا با جمهورى اسلامى و با این اسم قوم و خویشى دارد؟ من و شما هستیم که باید معین کنیم این جمهورى، اسلامى است، یا اسلامى نیست؛ این هم در رفتار ماست.» (بیانات در جمع کارگزاران نظام، 23 مرداد 1370)
عده ای سازندگی را با مادی گرایی اشتباه گرفته اند «عده ای سازندگی را با مادیگرایی، اشتباه گرفته اند. سازندگی چیزی است مادیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود و طبقات محروم به نوایی برسند ... سازندگی همان کاری بود که علی ابن ابی طالب (ع) می کرد ... آن بزرگوار با دست خودش نخلستان اباد می کرد؛ زمین احیا می کرد؛ درخت می کاشت؛ چاه می کند و ابیاری می کرد. این سازندگی است. دنیا طلبی و ماده طلبی کاری است که عبیدا... بن زیاد و یزید می کردند. این دو تا را نباید با هم اشتباه کرد. امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی می کنند. ایا این سازندگی است؟» (بیانات در 22 در تیر 1371) مثل قبل از انقلاب می خواهند فرهنگ عمومی کشور را به سمت اشرافی گری تغییر دهند «اشرافیگری، آن چیزی نیست که بشود با قانون و با دادگاه و با بازجویی و با امثال اینها علاجش کرد؛ خیلی سختتر از این حرفهاست. این از جمله مقولاتی است که بایستی فضای عمومی کشور - احساسات مردم، خواست مردم و به تعبیر رساتر، فرهنگ عمومی مردم - آن را دفع کند تا این علاج شود. آن کسانی که به اشرافیگری گرایش دارند و دلشان برای زندگی اشرافی لک میزند - یعنی خوردن و پوشیدن و زندگی کردن و مشی کردن به سبک اشراف و دور از زندگی متوسّط مردم - یکی از کارهایی که میکنند، این است که این دید و ذهنیت را در مردم بهوجود آورند که این چیز خوبی است و ارزش است؛ کمااینکه قبل از انقلاب اینگونه بود. قبل از انقلاب، مسؤولان حکومت، هرچه بیشتر با تشریفات و جاه و جلال و تکبّر و تفرعن و لباسهای فاخر ظاهر میشدند، یک عدّه از عوام مردم بیشتر خوششان میآمد! فرهنگ عمومی را اینگونه شکل داده بودند. بعد از انقلاب بعکس شد. لذا کسانی هم که اهل کارهای اشرافیگری بودند، از ترس گرایش مردم، اجتناب میکردند؛ اما امروز بتدریج میخواهند کار را بعکس کنند. به نظر من، اشرافیگری برای یک کشور آفت است؛ اشرافیگریِ مسؤولان، آفت مضاعف است؛ بهخاطر اینکه اگر اشراف عالَم از مال خودشان - حالا حلال و حرامش به عهده خودشان - خرج میکنند، از مال خودشان اشرافیگری میکنند؛ اما اگر مسؤولان اشرافیگری کنند، از مال مردم خرج میکنند؛ مال خودشان که نیست. این اشرافیگری، با احساس عمومی مردم، با نوشتن، با گفتن و با ترویج این فکر، درست خواهد شد. این باید به یک فرهنگ تبدیل شود؛ کاری نیست که بشود بهصورت دادگاه ویژه و محاکمه و امثال اینها درستش کرد.» (پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، اول آذر 1378) مانور اشرافی گری حرام است «یک وقت هست که ما در زندگى شخصى خود مثلاً حرکت اشرافگونهیى داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوى چشم مردم یک مانور اشرافىگرى مىدهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اینکه تعلیمدهندهى اشرافىگرى است به: اولاً زیردستهاى خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق مىشوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانى پولدار باشند و ریخت و پاش کنند - البته این کار بدى است، ولى به خودشان مربوط است - اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیتالمال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها. در یکى از تاریخها خواندم زمانى که ولیدبنعبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلى اهل جمعکردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتى بود، مردم کوچه و بازار وقتى به همدیگر مىرسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنى مردم همهاش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتى و امثال اینها حرف مىزدند. بعد از ولید، سلیمانبنعبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمانسازى بود و به کاخسازى و ساختمانسازى خیلى عشق مىورزید. این مورخ مىگوید مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مىآمدند، یکى مىگفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگرى مىگفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگرى مىگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربنعبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مىگوید مردمِ کوچه و بازار وقتى به هم مىرسیدند، یکى مىگفت: آقا! راستى شما دیروز دعاى ماه رجب را خواندید؟ دیگرى مىگفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهرى در رفتار مردم دارد. سادهزیستى بسیار چیز خوبى است.» (بیانات در جمع اعضای هیئت دولت، هشتم شهریور 1384) مسئولان و وابستگانشان نباید اهل اشرافی گری باشند «آفت بزرگ ما اشرافیگرى و تجملپرستى است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافیگرى باشد، مردم را به سمت اشرافیگرى و به سمت اسراف سوق خواهد داد... یکى از اساسىترین کارها براى اینکه ما جلوى اسراف را بگیریم این است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگرى نباشند. ... اولین کار این است که ما مسئولین کشور را، افرادى انتخاب کنیم که مردمى باشند، سادهزیست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد کنند.» (بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادى سنندج . 22 اردیبهشت 88)
تاریخ : یکشنبه 93/2/7 | 10:49 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
آشفته
درخیالم قایقی میرود
بهرسویی که بادی میوزد
شکوه ام از بادست که چرخان است
یاقایقی که بی هدف سرگردان است .
من در کوچه ی غمم
کنج دیوار بنشسته ام
چون طفلی گریه میکنم
شکوه وناله میکنم
شیرینی آب نبات چوبی را
تلخ چشیدم
چو خوشی روزها را از او میدیدم
اوبود دلبستگیم
تنها وابستگیم
دست قضا ، محبتش را
ازبستر دلم کرد جدا
ببین چه حفره ها
درنبودش افتاده گردابها
پیچیده درهم گیسوی غم
دراین آشفته دل ، تناقض ها
تاروپود دل را بستم گره ای محکم
به محبتی والا
وعجین تربت عشق را زدم برکام دل
که درچالش های روزگار
نمی افتد چاله ای در بستر ماندگار
نمی خیزد در آن طوفانها
نمیگرد در آن فتنه ها
سعید عیدانی
تاریخ : دوشنبه 91/4/26 | 12:27 صبح | نویسنده : سعید | نظرات ()
دوش هنگام سحر به ملاقاتش رفتم
و کیسهایی پرازیاقوت و زمرد ارمغانی داد
من درخواب بودم وازخوابی گران بیدارم کرد
وسکوت را
ویادش را
به من سپرد
روزم را اینچنین بینا کرد
تا ملاقاتی دیگر
درخانه اش
برمن هویدا شد وزبانم را با نامش اشناتر کرد
بار سنگینم را برزمین گذاشت
وزخم سینه ام را شفا داد
درآن شب آسمان هم بامن همدردی میکرد
اوهم چشمانش گریان بود.
ونه تنها او
که همگان ،بانی این آشتی بودن
چه وصلی بود و چه وصالی
چه شوقی که از دو چشمش برق میزد و
چه اشک شرمی که گونهایم رامیسوزاند
من با زبانم میگفتم و
او بادلم میگفت .
من دست برسرمیزدم
واونوازش میکرد
چه مهربان بود وزیبا
قهراو زغیرت بود
زبی مهری من
زعشقی که نثارش نمیکردم
زیادی که ازدیگران بردم
*ای مهربانتر ازمادر
مرا به دام داما نت بیفکن
من عشق ترا خواهم .
تاریخ : جمعه 91/2/29 | 1:15 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
انسوا توال در کتاب ژئوپلیتیک شیعه می نویسد:
شیعه به قدرتی تبدیل شده است که نمی توان با قدرت سخت افزارانه آن را حذف کرد بلکه در اینصورت شیعه مقاوم تر می شود.تنها راه از پای درآوردن شیعه تهی سازی از درون است.فرانسیس فوکویاما در نشست بیت المقدس 1365:شیعه با2 بال پرواز می کند یک بال سرخ که ریشه در کربلا دارد دوم بال سبز یعنی امید به منجی عالم بشریت و یک زره به تن دارد به نام ولایت پذیری . برای نابودی شیعه باید زره ولایت پذیری را از تن او درآورد سپس بالهای او را شکست.
1-تخریب رهبری
2-تخریب منتسبین رهبری
3-تخریب حامیان ولایت فقیه از جمله سپاه و بسیج
4-تخریب ارکان مدافع انقلاب مانند شورای نگهبان
5-حمایت مادی و معنوی از مخالفین ولایت و رهبری
6-القاء دیکتاتوری ولایت و رهبری
برای دانلود فایل پاور پوینت اینجا را کلیک کنید
موضوعات مرتبط: یهود سلطه غرب منجی شهادت ولایت فقیه بسیج دیکتاتوری شورای نگهبان
تاریخ : پنج شنبه 90/11/6 | 3:46 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()