بسمه تعالی
یادش بخیر دوران مدرسه !
اونوقتهایی که با یه کوله پشتی پراز کتاب ودفتروقلم به مدرسه می رفتیم . وروی نیمکتهای چوبی مینشستیم وگوش به درس اقا معلم میدادیم . هنوز صدای زنگ تفریح تو گوشمه . معمولا گوشمون برای دوچیز خیلی تیز کرده بودیم یکی صدای زنگ تفریح و دیگری صدای معلم اونوقتی که میخواست مشق بگه !!!
زنگ آخر که میشد ،همه منتظربودیم که اقا معلم بگه ازکجا مشق بنویسیم ، اغلب شاید حدس میزدیم که مشق چی باشه ! ولی بازم گوشهامون روتیز کرده بودیم که معلم چی میگه همونو انجام بدیم .
هر روز خدا درس جدیدی داشتیم ومشق جدید !
حالا خیلی وقته که من از مدرسه فاصله گرفته ام ، خیلی وقته مشقی ندارم که بنویسم ، یا بابت ننوشتن اون آرام وقرار نداشته باشم .
تاریخ : سه شنبه 87/7/2 | 6:0 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()