سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب تاصبح ازدلپیچه به خودم میپیچیدم نا نداشتم بلند شم ،صبح زود ساعت 5ونیم 6 بود رفتم کلینیک ،اقا دکتر خواب بودن ، پرستار اولش گفت که برای چی اومدی ، مافقط اورزانسی پذیرش میکنیم گفتم حال ندارم دلپیچه ، ضعف ، تهوع ، اینا اورزانسی نیست . با یه منتی زنگ زد دکتر رو بیدارش کرد اقا دکتر اومد باقیافه ای مچاله ،غرمیزد با چشمای نشستش یه چیزای تو نسخه نوشت وما رفتیم داروخانه که داروها رو بگیریم ، داروخانه کلینیک تعطیل بود رفتیم داروخانه شبانه روزی شهر ، اونهم تعطیل بود ....
بادیدن این رفتارها واین هنرمندیها واقعا کاری کرده بودن که من بدون مصرف دارو خوب بشم یعنی دردمو فراموش کنم ولی یه درددیگه داشتم واون هم ....




تاریخ : جمعه 90/10/9 | 2:51 عصر | نویسنده : سعید | نظرات ()
l>